معانی نمادین نقشمایه بته جقه قسمت دوم
معنی باطنی بته جقه
احب الاعمال الی الله أدومها و ان قل
پیامبر رحمت و رافت میفرمایند: بهترین و محبوب ترین عمل آن است كه دوام و بقای آن زیاد باشد، اگر با كمی دقت به بقا و ماندگاری این نقش جاویدان و كهن توجه كنیم به نظر میآید آن ها نقوشی كه ایجاد میكردند با توجه به حكمت حقیقی عالم هستی بوده است و به معارفی كه از انبیاء زمان خود دریافت میكرده اند پی به این حقایق بردهاند.
شاید آن انبیا همان گونه كه بعضی از صنایع و فنون را به انسانها و امت هایشان آموختهاند این نقش و دیگر ظرایف نقوش را به صنعتگران آن دوران آموزش دادهاند.
ِجمله حرفت ها یقین از وحی بود
اول او لیك عقــل آن را فزود
هیــچ حرفت را ببین كایــن عقل ما
تاند او آموختن بی اوستا
(مولوی)
غرض این است كه پشت این نقش و نگار و حرفت ها دست انبیا و وحی نهفته است. در ادامه باید گفت همان گونه كه اسامی از عوالم بالا نازل شدهاند و در این عالم مادی كه پایین ترین عالم ها است ظاهر شدهاند بعید از ذهن نیست كه نقشی مانند بته، تجلی از عوالم بالا باشد.
مقصود از «بالا» این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است؛ آن یک آسمان فوق آسمان است.
صــورت زیرین اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی
این همان معنا و مفهوم «نزول» را بیان میکند که هر چیزی، حتی خود زمین، حتی آسمان از آسمان دیگر نازل شده؛ اما معنی این «نزول» این نیست که این [شیء] با همین شکل، با همین خصوصیت با همین قدر و با همین حد در جای دیگر بوده است و از آنجا به جای دیگر آورده شده است؛ بلکه معنای «نزول» چیزی است که قرآن از آن به «فرق» تعبیر میکند، تفصیل و تجزیه است، (فیها یفرق کل امر حکیم (دخان: 4)، فرق و جدایی است). (مجلسی، 1381 ،ج 16 :411)
یا این تشبیه که بیان میشود، مقام صورت و ماده را بیان میکند ولی باز نسبتا میتواند چیزی را بفهماند: شما خودنویس را جوهر میکنید. در مخزن این خودنویس جوهر زیادی است. بعد با این خودنویس شروع میکنید به نوشتن، یک نامه مینویسید: «حضور مبارک دوست عزیزم جناب آقای الف …» اگربپرسند که این کلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست که روی صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر که چیزی نیست. آیا این جوهر الان به وجود آمد؟
این جوهر نبود؟ [پاسخ میدهید] چرا بود. این جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از یکدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود؛ این بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس، ولی وقتی همان جوهر – نه چیز دیگری -در اینجا میآید حد و شکل و کیفیت میپذیرد و کلمات با معانی مختلف نگاشته میشوند، چنان که در معانی حروف نیز «الف» با «ب» و «ب» با «ج» اشتباه نمیشود.
این ها که در سابق متحد و یکی بودند و در آنجا اساسا جدایی و چندتایی نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن کثرت و فرق و جدایی حکمفرما شد. البته با همین مخزن هم می شد بجای گروهی از کلمات، واژگان دیگری نوشته شود و شکل دیگری به آن داده شود، ولی دست شما به کمک مراتب بالا آمد این شکل را به آن داد. پس این کلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولی کلمات به یک معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدا از یکدیگر.
از همین رو، اینکه گفته شده بته را از بوته گرفتهاند صحیح است چرا که گاهی نامی ممكن است بر چند شخص و چند چیز داده شود. چون همان گونه که بیان شد در مقام ماده و جوهری یکی بودهاند و در صورت متفاوت. بنابراین می توان پذیرفت كه اصل نقاشی از عالم معنی گرفته شده. خلاصه با توجه به اینكه در عالم مجردات صورت حقیقی و عنوان آن ها ذكر است مثل اینکه میگویم (شتر) كه معنی عام و كلی آن است كه نام نوشتنی آن است و در حقیقت آن معنی كه به ذهن میآید آن شتر مجردی است كه در قوه عالمه هر كس ظاهر گشته ولی هنگامی که میگوییم شتر زرد علاوه بر شتر بودن آن زرد بودن آن را هم در نظر می آوریم حال دیگر كه می گوییم شتر زرد دو كوهان علاوه بر شتر و زردی، دو کوهانی آن را نیز منظور داریم و بالاخره وقتی میگوییم شتر زرد دو کوهان فلان كس این اسم خاص است كه فقط از یكی از چیزها در نظر آوردهایم ولی لفظ شتر آن معنی مجردی است كه در ذهن است حال در مورد بته همچنین اتفاقی افتاده است. چنان که برای بته معادل هایی مانند سرو خمیده و بته بادام، گالبی و … و آتش و دیگر موارد ذکر شده است. (ژوله، 1381 :33)
این امر در مورد بته جقه میتواند صحیح باشد، وقتی این نقش به عالم شهاده و كثرات آمده در حقیقت به عالم رنگها و شکلها درآمده، در هر طبعی و سوئی به همان صورت درآمده، در كلام زرتشتیان به صورت مظهر رمزی شعله درآمده، در كلام ایرانیان به صورت سرو نماد مادری در چادر پیچیده درآمده كه سر در گریبان دارد (عطروش، 1385 :74-75 ) و در كلام غربیه ها به میوه كاج باریك شده نامیده شده است و در عالم ستارگان به ناهید كه صفت آزادگی سرو را دارد مربوط میدانند و یا حتی در عالم پرندگان به صورت پر پرندگان یا حالتی از پر كه بر بالای تاج پادشاهان است آمده است و موارد بسیار که همه آنان صورتی از حقیقت معنایی آن است. (پرهام، 1370: 207) (ژوله، 1381: 33)
از منظر دیگر، وقتی به معنی نماد توجه کنیم به مفاهیم دقیق تر و نزدیک تر نماد جقه خواهیم رسید که برای فهم بهتر نماد را مورد بررسی قرار میدهیم. معمولا چیزی را که مظهر و یا نمودگار چیزی دیگر باشد، نماد میخوانیم،… اما وقتی نمادهایی از نوع حسی مثالا بینایی، بویایی، شنوایی، لمسی را مالحظه میکنیم که برای نمایش (چیز دیگر)… به کار رفته، جالب تر به نظر خواهد آمد… در اینجا با نوعی نماد روبرو هستیم که در خارج وجود ما قرار گرفته و معنا، نمودگاری است از یک احساس درونی ما. زبان نمادین (سمبولیک)، به همین منوال، زبانی است که تجربیات و احساسات درونی انسان را مانند تجربیات حسی توصیف میکند.
درست مثل اینکه انسان به انجام کاری مشغول بوده یا واقع های در دنیای مادی برایش اتفاق افتاده باشد. در زبان نمادین، دنیای بیرون، مظهری است از دنیای درون یا روح و ذهن ما، اگر نماد را نماینده و مظهر چیز دیگر تلقی کنیم، این سوال مهم مطرح است رابطه اختصاصی بین نماد و چیزی که مظهر آن بشمار میرود، چیست؟ (معینی،1381 :112) او نماد را سه نوع میداند متعارف، تصادفی و همگانی (جهانی) و میگوید نماد همگانی در اینجا آرمانهای بشری است که در پی ویژگی های یزدانی (نامیرایی، جوانی، زیبایی، فرمانروایی) است اما گاه گیاه یا حیوان، نقشی دارد و هدفی که پهلوان اسطورهای در جستجوی آن است به وسیله گیاه یا جانوری محافظت میرود… در برخی روایت های آفرینش، انسان از ابنای حیوانی یا گیاهی خود زاده می رود و گاه قبیله یا قوم، نام این ابنا را بر خود مینهند و همان نشانه آن قوم میرود. (همان: 14)
با توجه به این مضامین جقه که نمادی است جهانی و محتمل است همزاد یا همزاد آفرین یا حتی به گونه ای خالق آنها باشد دارای اصل و معنایی عمیق تر و به مراتب باطنی تر از آنچه تاکنون تصور شده و خواهد شد است. از منظر دیگر اگر به موضوع نگریسته شود، بردن لغت به اصل آن است و یا به گفته غربی ها اتیمولوژی كه از فقه و لغت نام گرفته است.
با رجوع به بن و ریشه کلمات، آرام آرام تمامی لغات شبیه و همانند هم خواهند شد تا جایی كه متفقا برای چند چیز از یك لغت واحد استفاده میگردد و از این طریق می توان به حقایقی ورا آنچه قائل به آن بودهایم دست یابیم.
در شكل شناسی نیز زیباشناسان اشكال را ساده كرده و به بن نقش و نقش مایه اصلی میبرند كه نتیجه آن یک شكل واحد است و این امر نمایانگر واحدیت در اصل نقوش، بشر،… است. نقش بته جقه نیز از این نوع نقوش است.
اگر حقایق معنی به گوش جان شــنوی
حدیث بی لب و گفتار بی زبان شنوی
(اوحدی)
این صورتها که در عالم اجسام به دید میآید، مثالات آن صورتهاست که در عالم روح اند الا آنان روشن اند و لطیف اند و اما این ها تاریک اند و کثیف صورتها که در آن عالم اند پایدارند و اما اینان فانی اند و درمیگذرند. (اردلان، 1380 :4 )
این مطالب از روحانیات هستند، هر لفظی از مجردات كه بیان شود حمل بر عالم محسوس جسمانی میشود. این در حالی است بیان حقایق با لفظ و کلام بسیار دشوار است، گاه در قالب کلام و لغات نمیگنجد.
زین آتشی كه در سینه من است
خورشید شعله ایست كه در آسمان گرفت
(حافظ)
نویسندگان: حامد ذویاور / مهنوش وحدتی / مهدی مکی نژاد