در حاشیه

مقاله ای پیرامون ایلات و عشایر

ایلات و عشایر

مقدمه
در گذشته، میان دو اصطلاح ایل و عشایر تمایزی قائل نبودند و این دو را مترداف با یكدیگر و برای معرفی گروهی از مردم كوچنده شبانكاره چادرنشین به كار می‌بردند؛ اما امروزه در مردم شناسی و جامعه شناسی، ایل و عشایر، دو مفهوم متفاوت به كار می‌روند.

در برخی از متنهای تاریخی ایران، ایل به مفهوم جامعه اسكان نیافته و چادرنشین، شناسانده شده است فسایی دو اصطلاح ایل و طایفه را از یكدیگر متمایز می‌كند و ایل را به مردمی كه در تمام سال در بیابانها، در چادرهای سیاه زندگانی می‌كنند و از گرمسیرات به سردسیرات جابه جا می‌شوند، اطلاق می‌كند. و طایفه را برای مردمی كه كوچ نمی‌كنند، و از تیره‌های ایلات نیستند و در سیاه چادر یا در دهات زندگی می‌كنند، به كار می‌برد؛ اما همو در جایی دیگر برعكس، برخی از گروههای كوچنده مانند «بهاءالدینی» در ناحیه صیصكان، و «سادات میرسالار» درناحیه بهمئی كهكیلویه را كه كوچ و ییلاق و قشلاق می‌كنند، طایفه می‌نامد.

گفتنی است كه تاریخ نگاران ایرانی از دوره صفوی به این سو، گه گاه طایفه را به جای ایل، برای معرفی جماعت كوچنده به كار برده‌‌اند.

برخی از مردم شناسان ایران برای تمایز میان جامعه ایلی و جامعه‌های دیگر، ملاكها و ضابطه‌هایی را پیشنهاد كرده‌اند. از آن جمله‌اند: وجود ساختار ایلی، یعنی رده بندی تیره و طایفه و جز آن در ایل؛ باور اعضای ایل به تعلقشان به یكی از رده‌های این ساختار؛ و داشتن سرزمین مشترك با محدوده معین .

دیگر مردم شناس فرانسوی، این ضابطه‌ها را ملاك تشخیص جامعه ایلی دانسته است:

1. نظام خویشاوندی منسجم و نیرومندی كه مسائل و معضلات ایل بر اساس قوانین برآمده از آن نظام، در درون ایل حل و فصل می‌شود؛

2. سازمان اجتماعی و اداری هرمی شكل شاخه‌ای مبتنی بر نظام خویشاوندی؛

3. شیوه معیشتی ویژه‌ای كه بیشتر بر نگاهداری و پرورش دام استوار است (زراعت در جامعه ایلی در درجه دوم اهمیت قرار دارد و تولید صنایع دستی از نوع ریندگی و بافندگی اشتغال جنبی مردم ایل است)؛

4. شیوه زیست خاصی كه به شكل كوچندگی و نیمه كوچندگی آشكار می‌گردد. برخی هم كوچندگی فصلی و تحرك از منزلی به منزل دیگر در قلمروی معین، و معاش مبتنی بر دامپروری را از شاخصه‌های مهم در شناخت جامعه ایلی می‌دانند و برای آن دسته از ایلها كه زمانی كوچنده بودند و سپس یكجانشین شدند، و ضمن وحدت ایلی خود، از دامداری به كشاورزی روی آوردند، اصطلاح ایل به كار می‌برند.

ایل را واحدی سیاسی- اجتماعی، مركب از شماری طایفه متشكل از چند واحد پدر تبار نیز گفته‌اند. برخی هم ایل را كه مبانی آن در زندگی عشایری و سازمان اجتماعی قبیله نهفته است ، پدید آورنده ساخت ویژه‌ای از قدرت دانسته، بعد سیاسی جامعه عشایری، و تحقیق اتحادیه‌های سیاسی قبایل و طوایف عشایری را در سازمانی خاص به نام سازمان ایلی یاد كرده‌اند.

ایل را به مفهوم یك واحد مستقل اجتماعی- فرهنگی نیز تعریف كرده‌اند كه سازمان اجتماعی آن قبیله‌ای، روش زیست آن كوچ نشینی (كامل یا نیمه)، و شیوه معیشت آن بیشتر دامداری است. ساختار اجتماعی ایل به منزله قبیله را، نظام عشیره ای مبتنی بر اتحاد چند عشیره شكل می‌دهد. هر عشیره از جماعتی تركیب شده است كه افراد آن بر اساس پیوندهای خونی متحد شده و یك واحد مستقل هم بسته را به وجود آورده‌اند.

با توجه به آنچه گذشت ، می‌توان گفت كه ساختار اجتماعی و سیاسی ، مهم‌ترین عامل هویت دهنده به جامعه ایلی است. ایل ممكن است جامعه‌ای عشایری، یا جامعه‌ای ده نشین و كشاورز باشد كه در صورت اخیر، گله‌هایش را چوپانان به چرا ببرند. از این رو ،جامعه‌های كوچ نشین شبان و جامعه‌های یكجانشین كشاورز تا زمانی كه سازمان اجتماعی- سیاسی خود را حفظ كرده باشند، ایل به شمار می‌روند(1).

طبقه بندی ایلها

جامعه‌های ایلی ایران از قومهای گوناگون، با فرهنگها و زبان‌های متفاوت برآمده، و در سازمانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منسجمی سامان یافته‌اند. هر یك از جامعه‌های ایلی دارای ویژگیهای قومی و فرهنگی و زبانی مخصوص به خود است. در اسناد تاریخی و رسمی، و در برخی از نوشته‌های تحقیقی و قوم‌نگاریهای اخیر، گروههای ایلی- عشایری ایران بر مبنای خاستگاه قومی- زبانی طبقه بندی شده‌اند.

مستوفی قدیم‌ترین طبقه‌بندی از ایلات را در دوره صفوی در فهرستی از آمار مالی و نظامی ایران در 1128ق/1716م به دست داده است. بنابراین طبقه بندی ، ایلات به دو گروه بزرگ ایرانی و غیر ایرانی تقسیم شده، و فهرست ایلات و طایفه‌های وابسته به هر یك از این دو گروه، بنابر توزیع جغرافیایی آنها، نام برده شده است.

وی گروه «ایرانی الاصل» راكه با طایفه‌های دیگر نیامیخته بودند، در 6 فرقه یا طایفه «صحرانشین» طبقه بندی كرده، و نوشته است كه این گروه در كوهها، و بزرگانشان گاه در شهرها زندگی می‌كنند، این 6 فرقه اینهاست:

1. لرها كه 1118 جماعتند و در 4 طایفه بزرگ فیلی ، لك وزند، بختیاری و ممیسنی (ممسنی) با یكدیگر در آمیخته‌اند؛ 2. گروس، كلهر و مكری؛ 3. كردهای خراسان كه طوایف بزرگ زعفرانلو، سعدانلو، كوانلو (ظاهرا قوانلو) و دوانلو رادر برمی‌گیرد؛ 4. جلایر خراسان؛ 5. قرائی؛ 6. جلایی، همو گروه «ایلات بیرونی» یا غیر ایرانی را كه از سرزمینهای دیگر به ایران آمده بودند، به دو فرقه عرب و ترك تقسیم كرده است:

تركها را 6 طایفه نوشته است: 1. افشار(شاملو، قرخلو و سروانلو)، بیات و دنبلی؛ 2. قاجار و قجر؛ 3. شقاقی؛ 4. زنگنه؛ .5. قراگوزلو؛ 6. شاه شیون (شاه سون). فرقه عرب را هم به 6 طایفه چعب (كعب) ، عرب حویضه (حوزه، هویزه)، عرب فارس، عرب میش مست خراسان، عرب زنگویی و عرب عمری تقسیم كرده است.

ماری شیل ایلهای ایران را به 3 گروه نژادی ترك، لك و عرب جای می‌دهد. ایلهای ترك را از بازماندگان مهاجمان قبایل ترك تركستان، لكها را از گروههای هم تبار ایرانی اصیل، و عربهای كرانه‌های خلیج فارس را از نسل اعراب ساكن در سواحل مقابل خلیج، و ایلهای عرب پراكنده در ایران را منشعب از مهاجمان و فاتحان عرب دانسته‌اند.

وی لرها و بختیاریها را از لكها، و كردها را هم از اعضای خانواده ایرانی ، و وابسته به لكها، و هر دو را از نژاد فرس قدیم می‌داند. همو فهرستی از ایلات و عشایر ایران بر حسب پراكندگی جغرافیایی آنها باذكر خاستگاههای قومی و زبانی، و شمار چادر یا خانوار آنها به دست می‌دهد.

لمتن ایلهای كوچنده و نیمه كوچنده ایران در دوره اسلامی را در 3 گروه بزرگ عرب، تركمن و ترك، و ایلهایی كه عرب و ترك نیستند، رده‌بندی كرده، و ایلهای وابسته به قوهای كرد، لر، بلوچ و جیل (گیل) را كه پیش از حمله اعراب در ایران می‌زیسته‌اند، از گروه سوم دانسته است.

طبقه بندی دیگری نیز از ایلات بر حسب اقوام و بر اساس وضع كنونی آنها صورت گرفته، و از خاستگاه تاریخی آنها كه محل طبقه بندی مرود نظر بوده، صرف نظر شده است.

ایلات را همچنین بر مبنای زبان رایج میان آنها به 6 گره قومی تركمنها، تركها، كردها و لرها ، عربها و بلوچها تقسیم كرده‌اند و ایلات و عشایر وابسته به هر یك از این گروههای قومی- زبانی را در حوزه‌های جغرافیایی مختلف سرزمین ایران نام برده‌اند؛ نیز ایلات را بر پایه پیشینه تاریخی و پاره‌ای ویژگیهای قومی- زبانی و فرهنگی- اجتماعی را در 5 گروه بزرگ آورده‌اند:

1. ایلات كرد و لر كه سایقه تاریخی آنها همزمان با مهاجرت آریاییها به ایران است؛ 2. ایلات ترك، با پیشینه تاریخی كهن، مانند ایلات قشقایی، شاهسون و افشار؛ 3. ایلات و طوایف بلوچ و سیستانی؛ 4. تركمنها؛ 5. عشایر عرب زبان و چند گروه فارسی یا ترك زبان پراكنده در كرمان ، خراسان و ایران مركزی.

كمیسیون ملی یونسكو در ایران، صورت پراكندی جغرافیایی ایلها و طایفه‌های ایران را برحسب استان در جدولهایی در كتاب ایرانشهر آورده است. در این جدولها در برابر نام هر ایل ، نام طایفه‌های آن، كیفیت زندگی، محل ییلاق و قشلاق ، وضع گله‌داری، صنایع، و اعتقادات مردم آنها آمده است.

مركز آمار ایران نیز صورتی از ایلهای كوچنده (عشایر) و طایفه‌های مستقل كوچنده ایران در 1377 ش را بر حسب توزیع جغرافیایی آنها در استانهای مختلف كشور با ذكر نام هر ایل و طایفه و محل ییلاق و قشلاق و شمار خانوار و جمعیت آنها به دست داده است.

طبقه بندی ایلات و عشایر بر بنیاد ویژگی‌های قومی و زبانی را نمی‌توان یك طبقه‌بندی دقیق علمی در مطالعات مردم شناسی دانست، زیرا ایلها و طایفه‌هایی هستند كه هر یك از گروهها و دودمانهای قومی – زبانی گوناگون آنها باهم آمیخته ، و یك ایل یا طایفه را، با سازمان اجتماعی و سیاسی واحدی تشكیل داده‌اند.

نمونه بارز این دسته از ایلها، ایل بزرگ قشقایی است. اگرچه منشاء قومی گروههای اصلی تشكیل دهنده این ایل، به اقوام ترك زبان مهاجر به ایران باز می‌گردد، اما در ایران (در منطقه فارس) با گروههای دیگری از اقوام غیر ترك زبان درآمیختند و سازمان ایلی قشقایی را پدید آوردند.

وجه دیگر طبقه‌بندی كه شیوه‌ای تازه در طبقه‌بندی جامعه‌های ایلی و عشایری در پژوهشهای قوم‌نگاری است. طبقه بندی بر اساس همبستگی یا ساختار اجتماعی- سیاسی ایلات است. بنابراین طبقه بندی، یك دسته اتحادهای ایلی و یا بزرگ ایلهایی بودند كه ساختاری متمركز و پرقدرت داشتند و دودمانهای متعلق به سران، آنها را رهبری می‌كردند.

قدیم‌ترین این دسته ایلها، آق‌قویونلو و قره‌قویونلو در سده 9ق ، سپس قزلباش و نیز ایلهای بزرگ دیگری بودند كه از سده 10 تا 12ق دودمانهای را بنیان نهادند كه با حكمرانان وقت مبارزه می‌كردند. اتحادهای ایلی بختیاری و قشقایی نمونه‌های دیگری از این دسته گروههای ایلی در سده‌های 13و14ق بودند.

سران این ایلها ، صاحب قدرت و ثروت از جمله دام، زمین كشاورزی و خانه‌هایی در شهر های مهم تجاری بودند. افزون بر آن، از محل جمع‌آوری مالیات و كمك‌های از محل جمع آوری مالیات و كمك‌های دولت و دیگران ، و برخی از آنها، مانند سران بختیاری ، از راه حق امتیاز نفت در آغاز سده 20 م، درآمدهایی داشتند.

دسته دوم ایلهایی بودند كه ساختار سیامی متمركز محلی با رهبری كه قدرت تر داشتند ، مانند شاهبونها و قره داغهای آذربایجان ، كردهای غرب ایران و خراسان ، بویراحمد ، ممسنی و لرهای زاگرس مركزی ، ایلات خمسه فارسی و گروههای ایلی بلوچ در جنوب شرقی ایران این دسته ایلهها معمولاً با دولت‌ها، فقط در سطح منطقه تماس داشتند و گه گاه به لحاظ سیاسی در كنار اتحادهای ایلی قرار می‌گرفتند و بر آنهای تهدیدی بزرگ به شمار می‌رفتند.

دسته سوم ،‌ایلیهایی كه ساختار سیاسی متمركز نداشتند و به صورت پراكنده و بدون رهبری برجسته و مشخص ، سازمان یافته بودند. معروف‌ترین ایلها از این گروه، تركمنهای یموت گرگان بودند كه از چند طایفه نیرومند تشكیل می‌شدند. این گروههای ایلی به سبب پراكنده بودن و داشتن سازمان سیاسی غیر متمركز بیش از ایلهای دیگر می‌توانستند در برابر حكومتها ایستادگی كنند.

گروههای ایلی كوچك‌تر و ضعیف‌تری نیز بودند كه معمولا از برابر دید حكومتهای مركزی و تاریخ نگاران ، دور مانده بودند. سنگسریهای كوهستانی البرز، كماچیها و طایفه‌های دیگر كرمان نمونه‌ای از این دسته ایلها به شمار می‌رفتند(2).

شكلهای زیستی، معیشتی

جوامع ایلی ایرانی از لحاظ شیوه زیست و معاش به دو دسته تقسیم می‌شوند: جامعه‌های كوچنده یا كوچ نشین، و جامعه‌های غیر كوچنده یا یكجانشین. كوچندگی خود شكلهایی از كوچ روی و چادرنشینی محض و كامل تا نیمه كوچ روی و نیمه كوچ نشینی ، یعنی شیوه‌ای میان كوچندگی كامل و یكجانشینی كامل دارد.

ایلیاتیهای ایران از نحوه زیست و معاش گروهها و واحدهای وابسته به ایل خود، آگاهند و شیوه كوچ نشینی و یك جانشینی ایل را از هم تمیز می‌دهند و هر یك را با اصطلاحی خاص می‌شناسنند. مثلا تركمنهای یموت، گروه كوچنده را «چاروا» و غیر كوچنده را «چمور» و بلوچها و عشایر فارس، از جمله قشقاییها، كوچندگان را «بادی»، و یكجانشینان زارع را «خاكی» می‌نامند.

ایلهای چادرنشین شبان، در تمام سال پیوسته از جایی به جایی دیگر می‌كوچند و با صحراگردی و بادیه نشینی زندگی می‌گذرانند. این دسته از كوچندگان، همه زیر چادر می‌زیند و به هنگام كوچ، سیاه چادر و زاد و توشه و اسباب خانه خود را بار ستوران می‌كنند و منزل به منزل ، راه دور و دراز دشت و صحرا رابرای به دست آوردن آب و مرتع گله‌هایشان می‌پیمایند. كوچندگان چادرنشین ، اقتصادی یك پایه و مبتنی بر شبانی دارند.

كوچندگی و چادر نشینی محض و كامل در ایران پیشینه دراز دارد. اكنون هم، شماری ایل و طایفه در ایران زندگی كوچ نشینی و شبانی دارند و در سیاه چادر به سر می برند و اقامتگاه دائم و ثابتی در ییلاق و قشلاق ندارد.

ایلهای كوچنده فصلی، كوچ تابستانه و زمستانه دارند. این ایلها در بهار بار و بنه می‌بندند و با گله‌هایشان به ییلاق یاسردسیر می‌روند و بخشی از بهار و تمام تابستان را در ییلاق می‌گذرانند.

در پاییز، از ییلاق به قشلاق و یا گرمسیر باز می‌گردندو بخشی از پاییز و زمستان را در قشلاق به سرمی‌برند. برخی از این ایلات، در قشلاق و ییلاق خانه‌های خشت و گلی یا سنگی دارند. بخشی دیگر به خصوص در ییلاق ، در سیاه چادر می‌زیند. همه اعضای ایل در «ایل راه» یا «روال» (راه كوچ) و در منزلگاههای میان ییلاق و قشلاق در چادر زندگی می‌كنند.

اقتصاد ایلها و طایفه‌های كوچنده فصلی اساس مبتنی بر اقتصاد گله داری آمیخته با اقتصاد كم‌رنگ و ضعیف كشاورزی است. گروه بزرگی از طایفه‌ها و تیه‌های ایلات ایران، مانند ایلهای بختیاری در خوزستان و چهارمحال، قشقایی در فارس، و ایلسون (شاهسون) در آذربایجان، به شیوه كوچ نشینی فصلی زندگی می‌گذرانند.

ایل باصری، از ایلات خمسه‌ی فارس نیز تا دهه 1330ش، تماما كوچ فصلی داشتند و در چادر زندگی می‌كردند و در جلگه‌های خشك و كوه های جنوب، شرق و شمال شیراز در استان فارس كوچ می‌كردند.

ایلهای اسكان یافته، زندگی كوچ روی و چادر نشینی را رها كرده، و با حفظ ساختار اجتماعی- سیاسی سنتی خود در خانه‌های خشت و گلی روستا های ساكن، یا به اصطلاح«تخته قاپو»شده‌اند.

اقتصاد این گروه از جامعه‌های ایلی در درجه اول بر پایه‌ی تولید كشاورزی، و سپس دامپروری است. دامداران ایل معمولاً گله‌های خود را به چوپانان ایل می‌سپارند تا به مراتع متعلق به تیره طایفه و روستاهای محل اقامت آنها، یا كوهستانهای پیرامون دهات ببرند و بچرانند.

ایل اینالو (اینانلو) و بهارلو از ایلهای ترك اتحاد خمسه فارس، نمونه‌ای از ایلات كاملا اسكان یافته ده‌نشینند. اینالوها از 1293 ق در صحرای قره بلاع فسا سكنی گزیدند و از آن پس ، در هیچ یك از فصول، از صحرا بیرون نرفتند و به كشت و زرع پرداختند

اگرچه این دسته از ایلها شیوه زندگی كوچندگی و شبانی را رها كرده، و به ده‌نشینی و زراعت روی آورده‌اند، اما ویژگیهای ایلیاتی خود، یعنی ساختار و نظام ایلی- قبیله‌ای را حفظ كرده‌اند و از این لحاظ تفاوتی میان آنها با ایلهای كوچنده چادرنشین شبان وجود ندارد؛ مثلا درست است كه شیوه زیست و معاش تركمنهای چمور ده‌ نشین زراعت پیشه، با چارواهای كوچنده دامدار ، متفاوت است، اما هر دو گروه چمور و چاروا در یك ساختار ایلی سنتی به هم پیوسته‌اند و سازمان سیاسی مشتركی دارند. به تعبیری دیگر، هر دو گروه به اعتبار ابعاد قبیله‌ای ، هنوز تركمن شمرده می‌شوند(3).

نظام خویشاوندی

در جامعه‌های ایلی ایران نظام خویشاوندی بر رابطه میان گروههای نسبی و سببی استوار است و اصل پدر تباری، شكل غالب در ساختار خویشاوندی است. در این ساختار، فرزندان از پدر نسب می‌برند و در پیوند با پدر، هویت اجتماعی می‌یابند و عضو دودمان و تیره یا طایفه پدر شناخته می‌شوند. پدر در خانواده از اقتدار بسیاری برخوردار است و پسران صاحب اختیار و وارث اصلی اقتدار و اموال و دارایی پدرند.

فرزندان یك نیای واحد و مشترك حقیقی، یك رده یا شاخه دودمانی در ایل را تشكیل می‌دهند كه «اولاد»، «تش»، «گوبك» و… نامیده می‌شوند. هر یك از این واحدهای نسبی، حق بهره‌داری از آب و زمین و مرتع در ییلاق و قشلاق قلمرو ایل را دارد. اعضای هر یك از شاخه‌های بزرگ‌تر ایل، مانند تیره و طایفه، و حتی خود ایل، جدا از روابط نسبی حقیقی میان افراد واحدهای دودمانی درون خود ، به یك نیای مشترك آرمانی نیز باور دارند و او را بنیانگذار تیره، طایفه یا ایل خود می‌انگارند.

گاهی نام ایل یا تیره و طایفه به نام این نیای مشترك آرمانی یا افسانه‌ای خوانده می‌شود. مثلا اعضای ایل بهمئی كهگیلویه خود را از تبار نیایی مشترك به نام بهمن می‌دانند و افسانه‌ای برای پیدایش و شكل‌گیری ایل بهمئی نقل می‌كنند.

نظام خویشاوندی در جامعه ایلی، وظیفه و نقش بسیار مهمی در همبستگی شاخه‌های ایلی با یكدیگر دارد و استواری و دوام آن، انسجام و یكپارچگی سازمان اجتماعی ایل واستمرار و بقای آن را تضمین می‌كند. واحدهای تولیدی فعال در ایل ، بیشتر براساس همبستگی میان خویشاوندان نسبی و سببی شكل می‌گیرد و كار می‌كند.

ازدواج: در میان جامعه‌های ایلی ایران ازدواج بیشتر به شیوه درون همسری است و در گروههای دودمانی و پیوسته، بیرون از شبكه محارم و در درون تیره و طایفه صورت می‌گیرد. ازدواج میان عمو زادگان، خاله زادگان، عمه زادگان و دایی زادگان، به ترتیب از ازدواجهای ترجیحی به شمار می‌رود ازدواج میان اعضای دودمانهای سران ایل به دلیل هدفها ی سیاسی و اقتصادی به صورت برون همسری، و با افراد خاندانهای سران ایلهای دیگر نیز انجام می‌گرفته است.

در ایلهایی كه ارزش و منزلت اجتماعی افراد بر اساس قشربندی اجتماعی تعیین و مشخص می‌شد، ازدواجها بیشتر درون قشر اجتماعی انجام می‌گرفت. مثلا خانها و كلانتران ایل قشقایی كه از قشر اجتماعی برتر جامعه به شمار می‌آمدند، غالبا از خانواده‌های درون قشر خود، گاهی نیز از قشرهای دیگر ایل همسر اختیار می‌كردند. ازدواج میان نوازندگان، چلنگران، سلمانیها و … كه از پایین‌ترین قشر جامعه به شمار می‌رفتند، درون گروهی بود و گروهها و قشرهای دیگر به آنها زن نمی‌دادند واز آنها زن نمی‌گرفتند.

در جامعه‌های ایلی ایران رسم چند زنی دادن شیربها از سوی خانواده داماد به خانواده عروس، معمول بود. رسم چند زنی، بیشتر در میان ایلات و عشایر كرد و قشر خوانین، كلانتران و دامداران بزرگ و ثروتمند ایلات دیگر ایران رواج داشت. مؤلف شرف‌نامه درباره تداول رسم چند زنی درمیان كردها، ظاهرا در میان خوانین و كردهای متمكن، و نه رعایا، می‌نویسد: اكراد به پیروی از سنت نبوی، 4 زن به نكاح در می‌آورند. اگر قوت و قدرت داشته باشند، 4 جاریه‌ی دیگر به آن می‌افزایند تا اولاد و اتابعشان فراوان گردد.

در ایل باصری، گله‌داران ثروتمند غالبا چند زن می‌گرفتند، زیرا به آسانی می‌توانستند هزینه زندگی را برای همسران بیشتری تأمین كنند.

دختران ایلیاتی، پس از شوهر كردن معمولا خانه و خانواده پدر را ترك می‌كردند و به خانواده‌ی شوهر می‌پیوستند. بارث می‌نویسد: در ایل باصری: دختر خانواده پس از ازدواج و تشكیل هسته یك خانواده جدید، به شوهر می‌پیوست و پس از چند شب زندگی در یك چادر جداگانه، به خانواده شوهر ملحق می‌شد و درچادر آنها زندگی می‌كرد. این دوره ، كوتاه بود و معمولاپس از به دنیا آمدن نخستین فرزندشان از خانواده شوهر جدا می‌شدند و در چادری دیگر خانواده مستقل تشكیل می‌دادند.

طلاق:در میان مردم ایلیاتی طلاق زشت و ننگ شمرده می‌شود. درجامعه ایلی- عشایری ایران، این امر كمتر اتفاق می‌افتد، مگر در موارد بسیار خاص كه فرهنگ ایلی آنرا پذیرفته باشد. در میان تركمنهای ایران، طلاق مجاز نبود و این سنتی بازمانده از فرهنگ اقوام ترك بود. ممنوعیت طلاق در مورد ازدواج مرد تركمن با زن غیر تركمن ، اعمال نمی‌شد.

خانواده: كوچك‌ترین واحد اجتماعی جامعه‌ی ایلی خانواده است. ساختار خانواده بر روابط زن و شوهری ، پدر و مادر و فرزندان نهاده شده است. تشكیل خانواده در ایلات، بنابر نظر افشار نادری یك امر ضروری است. لیكن ضرورت آن یك الزام یا سنتی نیست، بلكه به نظام تقسیم كار میان دو جنس زن و مرد و ناتوانی مرد در ادامه زندگی در ایل، بدون همكاری زن، مربوط می‌شود. بارث خانواده را در ایل باصری، واحد اساسی جامعه و واحد تولید و مصرف می‌داند و می‌نویسد: خانواده بر تمام دارایی منقول، شامل گله حق و حقوق دارد و حتی در مواقعی می‌تواند همچون واحدی مستقل برای مقاصد سیاسی عمل كند. نظریه واحد تولید بودن خانواده را برخی به تمام ایلات ایران تعمیم داده‌اند.

در ایلات ایران اشكال گوناگون خانواده، از خانواده هسته‌ای ساده و مركب گرفته تا خانواده گسترده و گسسته یا ناقص وجود دارد. مثلا در ایل باصری و گروههای ایلی جنوب ایران، خانواده، كوچك و بیشتر هسته‌ای بود. مردان پس از ازدواج، سهم دام خود را از پدر می‌گرفتند و خانواده مستقلی تشكیل می‌دادند.

در صورتی كه در میان تركمنها و شاهسونها، خانواده بزرگ و گسترده بود و مردان پس از ازدواج تا زمانی كه برای كار مستقل در جامعه ایلی آمادگی نمی‌یافتند، از خانواده و چادر پدر جدا نمی‌شدند. افشار نادری برخلاف نظر دیگران ، خانواده در جامعه ایلی را، نه یك واحد تولید و مصرف، و نه به شكل وسیع یا گسترده می‌بیند. او شكل گسترده خانواده را مختص قشر خوانین و كدخدایان می‌داند.

ساختار اجتماعی

ساختار اجتماعی ایل بر یك نظام سنتی رده‌بندی یا شاخه‌بندی نهاده شده كه میان شاخه‌ها یك نوع رابطه ساختی و كاركردی بر اساس پیوندهای خویشاوندی و اقتصادی و ویژگیهای بوم زیستی، برقرار است. كوچك‌ترین شاخه در ساختار ایل، خانواده یا خانوار است. خانواده واحد واقعی ، عینی، ثابت و پایه اصلی ساختمان ایل و عنصر بنیادی در شكل دهی و تركیب شاخه‌های بزرگتر ایل كه جنبه ذهنی و متغییر دارند، به شمار می‌رود.شمار شاخه‌های تشكیل دهنده یا اجزاء ایل در ایلها‌ی مختلف، متفاوت و معمولا از 4 تا 6 شاخه است.

طایفه یك واحد ذهنی در ایل است. نقش و كاركرد طایفه را هماهنگ كننده سیاست ایلی در رده پایین‌تر خود، یعنی تیره‌ها دانسته‌اند. نقش و كاركرد سیاسی- اجتماعی و اقتصادی- سیاسی هم برای طایفه برشمرده‌اند. اعضای طایفه، همه با هم خویشاوندی دور و نزدیك دارند و در چند و چندین نسل پیش از خود نسبا یا سببا به مبنای مشتركی می‌رسند. هر طایفه از چند تیره كه ركن اصلی آن هستند، شكل می‌گیرد. هسته مركزی هر تیره را گروههایی تشكیل می‌دهند كه افراد آن دارای یك نیای مشتركند.

ایل در میان شاهسون، یك اتحاد سیاسی میان طایفه‌ها، و اصطلاحی برای معرفی توده‌ای از عشایر كوچندگان بود. تیره شاخه‌ای از یك گروه سیاسی بزرگ‌تر بود كه غالبابر یك «گوبك»(یك گروه نسبی پدری) استوار بود كه نامش را از یك نیای مشترك می‌گرفت. برخی از تیره‌ها بیش از یك گوبك داشتند. گروههایی از تیره‌ی درون یك طایفه كه مدعی نسب مشترك با هم بودند، یك «كلان» (گروه هم تبار، عشیره، دهه) را شكل می‌دادند.

قشربندی اجتماعی

در گذشته درهر جامعه ایلی قشرهایی وجود داشتند كه در موقعیتهای اجتماعی متفاوت با یكدیگر، و در سلسله مراتب، برابر، فراتر یا فروتر قرار می‌گرفتند. میزان سهم‌بری از منابع طبیعی، چگونگی مالكیت بر زمین، آب و مرتع، وضع فعالیت در تولید و عرضه خدمات، شمار گله و دام، میزان و نوع درآمدها و عضویت در دودمانها، در جداسازی قشرهای اجتماعی جامعه‌های ایلی از یكدیگر نقش و اهمیت آسای داشتند و عاملهای تعیین كننده پایگاه و منزلت اجتماعی افراد و چگونگی برخورداری آنان از حقوق اقتصادی و اجتماعی و قدرت سیاسی در جامعه‌اهای ایلی بودند.

در میان جامعه‌های ایلی كوچنده ایران 3 نوع قشربندی كلی تشخیص داده‌اند:

الف- ایلهای بدون قشربندی (شامل اجتماعات كوچكی از ایلها و طایفه‌ها): در این نوع جامعه‌های ایلی ، قشر حاكم وجود نداشت و اعضای طایفه‌ها با سران طایفه‌ها، یعنی كدخدایان و ریش سفیدان، وضع اجتماعی برابر و یكسانی داشتند و تصمیمات معمولا در مجلسی مركب از اعضای ایل و طایفه گرفته می‌شد. طایفه‌ی «گوشه‌ای » و طایفه‌ی «سادات حیات غیب»در لرستان، نمونه‌ای از این دسته ایلهای بدون قشربندی بودند.

ب- ایلهای با قشربندی ضعیف(شامل گروهی از ایلهای بزرگ با تیره‌های متعدد): در این دسته از ایلها معمولا یك تیره، هسته مركزی ایل یا طایفه به شمار می‌رفت و رهبری ایل یا طایفه را بر عهده داشت. زمینهای مرغوب كشاورزی و مراتع، در اختیار تیره حاكم بود، اما تیره‌های دیگر نیز حق بهره‌برداری از آنها را داشتند. قدرت رهبری در دست چند تن از اعضای تیره حاكم بود كه به طور جمعی، طایفه یا ایل را رهبری و هدایت می‌كردند. اعضای تیره حاكم، قشر برتر جامعه ایلی بودند. ایلهای «میر»، «قلاوند» و «بهاروند» از زمره‌ی این ایلها به شمار می‌رفتند.

در این دسته ایلها، بجز تیره خوانین، یا قشر برتر، 3 قشر دیگر هم وجود داشتند: 1. قشر همسا (همسایه) كه بیشتر اعضای تیره‌های دیگر ایل را تشكیل می‌دادند، و به تیره خوانین وابسته بودند؛ 2. قشر لوتیها (نوازندگان) كه پایین‌ترین قشر ایل بودند و ازدواج میان اعضای این قشر و قشرهای دیگر ممنوع بود؛ 3. قشر سیدها كه در میان قشرهای دیگر از احترام خاص برخوردار بودند.

ج- ایلهای با قشربندی پیشرفته (شامل ایلهایی متشكل از مجموعه‌ای از طایفه‌ها و تیره‌ها): این دسته از ایلها، مانند بختیاری و قشقایی، هر یك دارای 5 قشر متمایز از یكدیگر بودند:

1.قشرحاكم، كه روستاها ، زمینهای كشاورزی، مراتع مرغوب، چشمه‌سارها و گله‌های بزرگ گوسفند را در اختیار داشتند. اعضای این قشر با دریافت بهره‌ی مالكانه از روستاها، مالیات گله از افراد ایل و درآمدهای دیگر، صاحب قدرت و ثروت شده بودند. ایلخانان و خوانین آن معمولا در شهرها می‌زیستند و شماری خدمتگزار و تفنگچی در دستگاه خود نگه می‌داشتند.

منصب و منزلت اجتماعی افراد قشر، ارثی بود و مردان آن با القابی مانند ایلخان، خان و خان‌زاده، و زنان آن با القاب «بی‌بی» از افراد قشرهای دیگر متمایز می‌شدند. ازدواج در میان این قشر بیشتر به صورت درون همسری بود. گاهی خوانین برای مقاصد سیاسی با ازدواج میان خود و كلانتران یا كدخدایان ایل، و یا سران ایلهای دیگر، با آنان رابطه برقرار می‌كردند.

2.قشر كلانتران، یا سران طایفه‌ها. منصب و پایگاه اجتماعی كلانتران موروثی بود. آنها صاحب زمین و مرتع و گله‌های بزرگ گوسفند بودند و همیشه گروهی تفنگچی فرمانبر در اختیار خود داشتند. اعضای این قشر بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در امور ایلی بودند. ازدواج در میان آنها بیشتر به شیوه درون همسری یود.

3.قشر كدخدایان. منصب كدخدایی ارثی بود، اما كدخدایان برای به دست آوردن این مقام و منصب ناگزیر از جلب خشنودی اعضای تیره خود بودند. كدخدایان مانند عامه عشایر از راه دامداری و زراعت زندگی می‌گذراندند و به نمایندگی از سوی خوانین و كلانتران و با مشورت اعضای تیره ، تصمیم می‌گرفتند و عمل می‌كردند.

4.قشر عامه عشایر،كه گروه تولید كنندگان اصلی جامعه ایلی بودند و از راه گله‌دداری و زراعت زندگی می‌گذراندند. زندگی آنها در سنجش با زارعان ده نشین كه در زیر یوغ مالكان بودند، بهتر می‌نمود. ازدواج در میان آنها بیشتر درون گروهی بود، لیكن به كدخدایان نیز دختر می‌دادند و از آنها دختر می‌گرفتند. گاهی خوانین و كلانتران از این قشر، دختر به همسری می‌گرفتند. این همسران به لحاظ منزلت اجتماعی، درجه دو به شمار می‌آمدند و همچون كنیز در خانه خوانین كار می‌كردند.

5.قشر نیمه مطرود، كه پایین‌ترین قشر جامعه ایلی بودند . افراد این قشر، از ایل به شمار نمی‌آمدند، زمین و گله نداشتند و صاحب حرفه‌های مختلف ، مانند چلنگری، سلمانی‌گری و و نوازندگی بوند. از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز نقشی در ایل ایفا نمی‌كردند.

پرویز ورجاوند در تركیب اجتماعی جامعه ایلات، 3 قشر را از یكدیگر متمایز می‌كند: نخست، قشر خانها و كلانتران كه از گروه اشراف ایل به شمار می‌رفتند. افراد این قشر، صاحب اغنام احشام زیاد و كشتزارهای وسیع در قلمرو ایل بودند و در شهرهای بزرگ مستغلات داشتند. ایشان با مقامهای مسئول محلی و مملكتی در تماس بودند و برخی از آنها صاحب منصبهای سیاسی و اداری نیز بودند.

در ایلات بزرگی مانند بختیاری و قشقایی، اعضای ای قشر دارای تشكیلات وسیعی بودند كه مسئولیت تماس با افراد ایل را برای جمع‌آوری مالیات، رسیدگی به دعاوی، نظارت در برداشت محصول و جداساختن سهم خان داشتند؛ همچنین دارای نیروی رزمی و مجافظ و گشتیهای اردو به هنگام كوچ بودند. در دستگاه رهبری خان، سازمانی نیز وظایف فراهم كردن امكانات تشریفات را بر عهده داشت، مانند آبدارخانه، فراشخانه، آشپزخانه و بخش مربوط به نگهداری اصطبل و قاطرچی و پرورش دهنده اسب و اسلحه‌دار.

دوم قشر كدخدایان و ریش‌سفیدان و شماری از طبقه متوسط جامعه ایلی كه دارای اغنام و احشام بودند و از راه دام‌پروری و فروش فرآورده‌های دامی زندگی می‌گذراندند. افراد این قشر برای خود كار می‌كردند و كارگر و مزدور خوانین نبودند. سوم، قشر خانواده‌های ایلی بدون دام كه از راه چوپانی و كارگری در ایل، و یا همچون كارگر فصلی در روستاها و شهرها زندگی می‌گذراندند. شماری از آنها هم روستاییانی به ایل پیوسته بودند كه برای ایل كارگری می‌كردند

پژوهشگران در تك‌نگاریهای خود صورتهای دیگری نیز از قشربندی اجتماعی در جامعه‌های ایلی مورد تحقیق خود را آورده‌اند. افشار نادری در مونوگرافی ایل بهمئی، 3 قشر خان و خانزادگان، خوانین طایفه‌ها، كدخدایان و اعضای معمولی ایل (رعایا) را تشخیص داده است. به نوشته او خوانین در كار تولید مستقیما مداخله نداشتند، در صورتی كه كدخدایان و رعایا در همه كارهای تولیدی سهیم بودند.

خوانین ایل و طایفه‌ها برای افراد طایفه خود و طوایف دیگر همچون پدر به شكار می‌رفتند و در واقع عمو و عموزادگان آنها بودند. از این رو، رابطه میان افراد ایل با خوانین رابطه سلسله مراتب حكومتی نبود و قشربندی جامعه ایلی موجب پدید آمدن طبقات اجتماعی نمی‌شد. در ایل بهمئی، همچون ایلات دیگر، قشری به نام توشمال (مطرب)، خطیر (سلمانی) و غربتی(كولی) وجود نداشت.

غفاری به 7 قشر در جاعه ایلی بویراحمد اشاره می‌كند :

1. خوانین كه از تیره اردشیری و قشر بالای جامعه بودند و شخصی به نام ملك را نیای بزرگ خود می‌دانستند؛

2. ریش‌سفیدان كه پس از مرتبه خوانین ، سرپرستی تیره‌ها، طایفه‌ها و اولادها را بر عهده داشتند و با القابی چون «میر»(در تیره سادات) و «كی»(درتیره كی‌گیوی) از دیگران متمایز می‌شدند؛

3. میرزاها كه مشاوران و مباشران و مأموران اجرایی خوانین بودند و بهره مالكانه آنها را گردآوری می‌كردند. بیشتر میرزاها به تیره «سادات امام زاده علی» تعلق داشتند؛

4. عالمها كه از معلمان باسواد طایفه «سادات شاه قاسمی» ، و آگاه به احكام و مسائل فقهی ، و متصدی موقوفات امامزاده بودند. عالمها در خطاب با پیشوند «آ» (مخفف آقا) بر سر اسمشان از افراد دیگر تیره‌ها و عشایر متمایز می‌شدند. این گروه علاوه بر داوری و قضای شرعی و اجرای عقد نكاح در ایل، مشیر و مشاور خوانین در برخی امور سیاسی و اقتصادی نیز بودند؛

5. نوكرها كه خادمان و مأموران اجرای خوانین بودند و به چند دسته، مانند محصلان بهره‌ی ‌مالكانه و رسومات، كشیكچیان ، سواران محافظ خان، تفنگچیان، پیشخدمتان دستگاه رهبری خان و… تقسیم می‌شدند.

6. رعیت، دامدارها كه مولدان واقعی جامعه ایلی بودند و شاخه بزرگی از گروههای خویشاوند را در ایل تشكیل می‌دادند. در این قشر3 لایه از هم قابل تشیص بودند:

الف- خانوارهایی كه تنها به كار تولید دامی و زراعی می‌پرداختند،

ب- خانوادهایی كه افزون بر فعالیت‌های تولیدی به كار و یاری دیگران نیز متكی بودند،

ج- خانوارهایی كه افزون بر كار زراعی و دامی خود، برای گذران زندگی روزانه، ناگزیر از كار برای دیگران بودند. اینان از دامداران تهیدستی بودند كه گروه بازاریان و برزگران راشكل می‌دادند؛

7- قشر جنبی كه گروه خطیر، مهتر، آهنگر و پیله‌ور غیربومی را در جامعه بویراحمد تشكیل می‌دادند.

در تركیب قشربندی اجتماعی ایل قشقایی، 4 گروه ایلخانان، ایلخانان ، كلانتران، كدخدایان و ریش‌سفیدان ، به ترتیب ارزش و پایگاه احتماعی ، در سلسله مراتب هرم سرپرستی قرار داشتند. پس از این گروهها، 3 قشر دامداران یا افراد عادی (گروه مولد ایل)، كارگران (گروه فاقد زمین ، مرتع و دام، مانند چوپان و نوكر و مهتر و تفگچی كه بیشتر برای خوانین و كلانتران و كدخدایان كار می‌كردند)، و پیشه‌وران (سلمانیها، نوازندگان و غربتیها) به ترتیب قشرهای جامعه قشقایی را شكل می‌دادند.

در قشربندی اجتماعی‌ جامعه‌ی بلوچ ده نشین و عشایری در حوزه‌ی جغرافیایی بنت بلوچستان، 6 قشر در جامعه روستایی و 5 قشر در جامعه عشایری برشمرده‌اند:

خان (گروه حاكم و خویشاوندان آنها)، كدخدا(مالكان زمین یا بزرگ مالكان)، ارباب (خرده مالكان)، استاد (صنعتگران، شامل زرگر، آهنگر، نجار)، درزاده (كارگران كشاورز بی‌آب و زمن و نیروی مولد جامعه)، و نوكر و غلام (بردگان) در جامعه بلوچ روستایی؛ هوت، (طایفه‌ای از بالاترین قشر اجتماعی و هم ردیف گروههای بالای قشر كدخدای روستاها)، كرنكش( افراد طایفه كرنكش)، بلوچ(طایفه)، جت (شتربانان هم مرتبه درزاده‌های روستایی) و تیه( بردگان عشایر) درجامعه عشایر بلوچ كه به ترتیب ارزش و اعتبار و منزلت اجتماعی داشتند. افراد قشرهای درزاده و نوكر و غلام در جامعه روستایی، و جت و تیه در جامعه عشایری از قشرهای حقیر و پایین اجتماعات بلوچ به شمار می‌رفتند و از حقوق اجتماعی برخوردار نبودند(5).

ساختار اقتصادی

اقتصاد ایلی در ایلات كوچنده ایران اساسا بر دامپروری و تولید فراورده‌های دامی نهاده شده بود و فعالیتهای زراعی در آنها نقش ثانوی داشت. دام سرمایه اصلی ایل،به ویژه كوچندگان شبان به شمار میرفت و هر خانواده ناگزیر از حفظ و توسعه این سرمایه همگانی بود. تولید صنایع دستی نیز بخشی از وظایف روزانه خانواده عشایری، به ویژه زنان،و مكمل فعالیتهای دامداری و زراعت بود.

در قلمرو جغرافیای ایل، هر یك از تیره‌های مرتع مشترك و زمینهای كشاورزی معین و مشخص برای چرای گله و كاشت غله داشت. خانواده‌های هر اولاد یا تش به دلیل پیوندهای نسبی و سببی و وابستگیهای طایفگی ، حق چرا و كاشت موروثی در مراتع و زمینهای ییلاق و قشلاق برخوردار بودند. افراد هیچ یك از تیره‌ها و طایفه‌های ایل اجازه نداشتند كه دامهای خود را در چراگاههای متعلق به تیره‌ها یا طایفه‌های دیگر ایل بچرانند.

در زمان كوچ ، گروههای نسبی ایل، یعنی تش یا اولاد یك تیره با هم حركت می‌كردند و در گروههایی جدا از هم در چراگاههای مخصوص خود در قلمرو تیره‌شان اردو می‌زدند و دامهای خود را در گله‌های مشترك می‌چرانند. هر اردو، مجموعه‌ای از چند چادر یا خانواده‌ی تش رادر برمی‌گرفت كه در رده‌بندی ساختار اجتماعی ایل جایگاه خاص داشت.

این گروهها در ایلهای مختلف ایران به نامهای «مال»، «آوادی»(آبادی)، «ابه»،« بیله» ، «زومه» و … شناخته می‌شدند. اعضای این گروهها، واحد اقتصادی-تولیدی جامعه ایلی و كوچك‌ترین شاخه‌ی دامداری تعاونی را در نظام كوچ‌نشینی ایلات ایران شكل می‌دادند. اندازه و شمار خانواده‌ها یا چادرهای این واحدها یكسان و ثابت نبود. باكم و زیاد شدن گوسفند و بز، حجم «مال» كم و زیاد می‌شد، یا احتمالا از میان می‌رفت و خانواده‌های آن به مالهای دیگر می‌پیوستند.

برخی كم و بیش بودن شمار خانواده‌های مال را اصولا به تمایل اعضای كوچنده، گستردگی چراگاهها، شمار دامها، فعالیت‌های زراعی و ضرورت دفاع از كوچ و دام و مرتع مربوط می‌دانند. در ایل بختیاری ، معمولا مال از 3 تا 12 چادر یا خانوار یك اولاد تشكیل می‌شد كه در كوچ و چراگاههای مشترك و دفاع از منافع جمعی با هم شركت می‌كردند. تصمیم گیری در این سطح از رده‌بندی ایل، با سران خانواده‌ها بود.

هر مال ، یك سرپرست داشت كه مسئول كوچ و كارهای مربوط به گله و چرا بود. سرپرست مال در میان لرها و كردها «سرمال» یا «رسپی» (ریش‌سفید) ، در میان قشقاییها «آق سقل»(ریش‌سفید)، و در میان تركمنها «یاشول»(سرابه) نامیده می‌شد. سرپرستان مال با كدخدایان و كلانتران طایفه‌ها و تیره‌ها در تماس بودند و زیر نظر آنها به حل و فصل امور می‌پرداختند. گاهی نیز مال به نام سرپرست آن نامیده می‌شد. رابطه میان اعضای مال با سرمال بستگی به موقعیت و رابطه خویشاوندی او بااعضای مال و خصوصیت اخلاقی و رفتارش داشت.

ایلیاتیها دامهایی را پرورش می‌دهند كه با ویژگیهای اقلیمی و پوشش گیاهی مراتع سرزمینهایشان سازگاری دارد. مثلا ایلهای كرد، لر و بختیاری كه چراگاههای پر آب و علف دارند، به پرورش گوسفند و بز و گاو، و ایلهای قشقایی، بلوچ و عرب كه در سرزمینهای كم آب و علف می‌زیند، غالبا شتر و بز می‌پرورند. با چشم پوشی از این تفاوتها، ركن اساسی دام پروری ایلات، پرورش بز و میش است. نسبت شمار این دو حیوان به موقعیت خانوارها بستگی دارد. خانوارهای مرفه میش، و خانوارهای كم درآمد بز بیشتری نگه می‌دارند.

تنوع زمین و آب و هوا، نوع حیوانات ایلات كوچنده، با یكدیگر ارتباط مستقیم دارند. دام اصلی در بیشتر مناطق سرزمین ایران، گوسفند و بز بودند كه گوسفند در مطلوب‌ترین مناطق، و بزها در مناطق بسیار خشك برتری داشتند. تنوع دیگر در نوع حیوانهای مربوط به حمل و نقل ، یعنی شتر و خر و اسب بود. قبلا ایلیاتیها، ایسب را برای مقاصد رزمی نگاه می‌داشتند، بعدا آن را بیشتر برای اعتبار شخصی خود، و با تحمل هزینه‌ای سنگین و در شرایطی نامناسب نگهداری می‌كردند. اسب به هنگام رزم و گریز ، خان و مردان ایل را، و به هنگام عروسیها، سواركاران ایل را و به وقت كوچ، زنان و مردان را سودمند می‌افتاد.

تولید در جامعه ایلی دو نقش مهم و اساسی داشت: نخست در تأمین مواد مورد نیاز و مصرفی در درون ایل، و دیگر در مبادله‌ی اضافه‌ی تولید با مواد و كالاهایی كه در بیرون از جامعه ایشان، در روستاها و شهرها تولید می‌شد و مورد نیاز زندگی ایلیاتیها بود.

مردم جامعه‌های ایلی، از شیر، پنیر وكره و روغن تهیه می‌كنند. از پشم گوسفند، موی بز، كرك شتر،و پوست آنها اسباب و لوازمی مانند سیاه چادر، گلیم، جاجیم، قالی، خورجین، كپنك (بالاپوش نمدی چوپانی)، نمد، كلاه، جورابهای پشمی، ریسمان و مشك درست می‌كنند و با فروش یا مبادله بخشی از فرآورده‌های دامی و زراعی و برخی از دست ساختهای ایلی، ابزار و وسایل كار و زندگی و برخی از مواد خوراكی مانند قند، چای، برنج، نمك، پارچه، جامه و پاپوش خود را تهیه می‌كنند.

تا چندی پیش، طرفهای داد و ستد با ایلها بیشتر پیله‌وران ، (فروشندگان سیار)، و فروشندگان بازارهای شهری و روستایی و زارعان بودند. مبادله میان آنها بیشتر به صورت كالا به كالا، یا نقدی و یا هر دو صورت انجام می‌گرفت. به هنگام بهاركه شیر و فرآورده‌های شیری مردم ایل فراوان بود، معمولا زارعان به اردوهای آنها می‌رفتند و شیر و فرآورده‌های دیگر آنها را می‌خریدند. در تابستان بر عكس، ایلیاتیها به سراغ زارعان صاحب غله می‌رفتند و غلات مورد نیاز خود را از آنها می‌خریدند.

خوراك مردم ایل، بیشتر از فرآورده‌های شیری دامهای خود، میوه‌های جنگلی، دانه‌های خوراكی، گیاهان و سبزیهای خودروی صحرایی و كوهی، و برنج محلی فراهم می‌شد. ایلیاتیها به ویژه توده‌ی مردم تولید كننده‌ی جامعه ایلی، خیلی كم غذاهای گوشتی مصرف می‌كردند. غذاهای گوشتی بیشتر جنبه‌ی تشریفاتی داشت و آنها را در عیدها ، مهمانیها، جشنهای عروسی، برای پذیرایی از مهمانان تهیه می‌كردند.

به هنگام كوچهای فصلی، ایلیاتیهایی كه در راه ییلاق به قشلاق یا بر عكس ، از چراگاهها و زمینهای زراعی روستاییان می‌گذشتند، برای چراندن دامهای خود در چراگاهها و یا كشتزارهای درو شده‌ی روستاییان، حق علف‌چر به آنها می‌پرداختند. برخی از كشاورزان هم برای اینكه از فضولات دامهای كوچندگان برای كود و تقویت خاك كشتزارهای خوود استفاده بكنند، ایلیاتیها را در چراندن گله‌هایشان در كاهبن مزارعشان آزاد می‌گذاشتند. و حق و حقوقی از آنها دریافت نمی‌كردند(6).

ساختار سیاسی

ساختار یا نظام سیاسی جامعه‌ی ایلی برآمده از شكل‌گیری نوع روابط میان گروههای عشایری متحد با یكدیگر است. از این رو، ایل در واقع یك واحد سیاسی از جمعیت عشایری است كه بر پایه‌ی روابط ساختی و كاركردی میان طایفه‌ها و تیره‌های به هم وابسته، زیر نظر گروهی از سران و رهبران ایل، سازمان یافته و به اعتقاد برخی، به خودی خود مستعد ایجاد ساخت ویژه‌ای از قدرت شده‌اند كه مبانی مادی آن در زندگی عشایری و سازمان اجتماعی قبیله‌ای نهفته است.

نظام سیاسی ایل در دستگاه نیرومندی، متشكل از سران و بزرگان طایفه‌ها و تیره‌ها وهویت و قوام می‌یافت. نقش و كاركرد این دستگاه ، گردآوری نیروی رزمی و آرایش سپاهیان جنگی برای دفاع از سرزمین ، چراگاه ، دام، اموال و جان افراد ایل در برابر تهاجم‌های همسایگان و حكومتها و دولت، حكمیت درمنازعات درون ایل، شركت در گفت وگوها و مبادلات اقتصادی و سیاسی با ایلات همسایه و حكومتها و دولت بود. از این طریق، دستگاه رهبری ایل، وحدت، یكپارچگی و نظم و امنیت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی را در درون ایل ایجاد می‌كرد.

فردریك بارث نظام سیاسی جامعه ایلی را مبتنی بر مجموعه‌ای از قوانین، حقوق سازمانی ، قواعد عمومی منافع مشترك و جمعی می‌داند كه دفاع از جامعه ، حقوق مربوط به چراگاه مشترك، فراهم كردن امكانات لازم برای تسهیل حركت كوچها در راهها، و رهبری و هدایت كوچهای بزرگ فصلی را دربرمی‌گرفت. در این تعریف، عاملهای زیست بومی و شیوه‌ی معاش عشایری، در شكل بخشی نظام سیاسی گروههای كوچنده‌ی چادرنشین شبان مؤثر دانسته شده است؛ در حالی كه عاملهای اجتماعی دیگری ماند نظام خویشاوندی، امنیت اجتماعی و رابطه گروههای ایلی با حكومتها ، و حكومتها با آنها نیز در صورت‌بندی نظام سیاسی جامعه ایلی تأثیر داشتند.

برخی از مردم شناسان، ساختارهای سیاسی جامعه‌های ایلی ایران را چندان به شرایط محیط زیست و شیوه كوچندگی و شبانكارگی مربوط نمی‌دانند و معتقدند كه هویت سیاسی جامعه‌ی اصالت بیشتر از رابطه‌ی آنها با حكمرانان و دولتها در و واقع ویژه‌ی تاریخی شكل می‌گرفت. ریچارد تاپر ایلات و طایفه‌های بزرگ را به منزله‌ی دستگاههایی از رهبری در نظر می‌گیرد كه آنها را با خود سران و رهبران طایفه‌ها ، و یا دولتها و حكمرانان پدید می‌آورند ومی‌پروراندند. این دستگاهها نوعی سازمان سیاسی با بنیاد اقتصادی پیچیده‌ای بودند كه كوچندگان شبان در آنها به صورت تولید كنندگان محصولات اضافی و منابع نظامی نقش مهمی ایفا می‌كردند.

گارثویت در تحلیل نقش ایل و طایفه در ایل بختیاری، اختلاف میان مفهوم این دو اصطلاح را دركاركرد هر یك از آنها می‌داند و می‌نویسد: نقش ایل اصولا متحد كردن طایفه‌ها برای مقاصد اداری در یك نظام حكومتی ، و تجهیز و آماده كردن آنها برای بسط و توسعه ایل و دفاع در برابر دولت، ایلها و طایفه‌ها و جماعات همسایه است. همچنین در یك سطح آرمان خواهانه، ایل، طایفه‌ها را در یك نظام فرهنگی بزرگ‌تر با هم پیوند می‌دهد.

ایل برخلاف طایفه ، از لحاظ فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، یا به دست آوردن وفاداری مردم و هویت‌یابی، كمتر به اعضای ایل وابسته است. ممكن است ایل را یك عامل استثماری، یاساختاری كه هدفهایش اساسا متضاد با هدفهای طایفه است. تصور كرد؛ اما كاركرد طایفه، كاركرد ایل را شكل می‌دهد و آن را می‌آراید. در حالی كه رهبران طایفه‌ها اساسا متكی بر حمایت جامعه ایل، به مثابه پایه قدرتشان هستند؛ رهبر ایل با وجود ریشه داشتن در داخل جامعه، از حكومت ، زمین و رهبران و گروههای خارج از جامعه ایل كسب حمایت می‌كند.

در ساختار سیاسی این جوامع درایران دو نوع دستگاه رهبری وجود داشت: یكی ایلاتی كه در آنها یك رئیس در سرهر قدرت قرار داشت و با قدرت مطلقه حكم می‌راند و ایل را می‌گرداند؛ دیگر، ایلاتی كه به صورت شورایی از تركیب جمعی از سران طایفه‌ها و تیره‌ها اداره و رهبری می‌شدند. رایج‌ترین نوع سازمان سیاسی جامعه ایلی ، از نوع اول بود. در این ایلات، معمولا سازمان سیاسی ، قدرت خان یا رئیس را در ایل تقویت می‌كردو یك گروه رزمی از مردان در زیر فرمان او بودند. نمونه‌ی سازمان سیاسی سنتی كه زیرنظر و فرمان یك خان قدرتمند عمل می‌كرد، ایل باصری در استان فارس، و نمونه‌ی سازمان سیاسی سنتی كه زیر نظر شورای خانها فعالیت می‌كرد، ایل پاپی در استان لرستان بود.

در ایل باصری یك كدخدا یا ریش‌سفید، «اولاد»(كوچك‌ترین واحد سیاسی)، یك یا چند «كدخدا»، «تیره» (دومین و اساسی‌ترین واحد سیاسی)، و یكی كلانتر، ایل را رهبری می‌كردند. ایل پاپی از دو شعبه، و هر شعبه وابسته به چند خان تشكیل می‌شد. طایفه‌های ایل از واحدهای سیاسی دو شعبه‌ی ایل بودند و با یكدیگر همبستگی داشتند. طایفه شامل شماری تیره بود كه رئیس نداشت. بلكه رؤسای تیره‌های تشیكل دهنده طایفه به طور جمعی آن را اداره می‌كردند. ایل پاپی، بزرگ‌ترین واحد سیاسی و اجتماعی جامعه پاپی، از 7 طایفه تشكیل شده بود كه رهبری آن را شورایی از خوانین دو شعبه در دست داشتند.

دیری است كه نظام سیاسی سنتی ایل باصری و ایل پاپی ازهم گسسته است و این دو ایل به منزله یك واحد سیاسی، دیگر نقش و كاركردی ندارند. اكنون هر اولاد یا تیره، به صورت واحدی درآمده است كه مستقلا و بیرون از قدرت خان یا كلانتران، امور مربوط به خود را می‌گردانند. كدخدایان، خوانین و كلانتران هم ،قدرت خود را از دست داده‌اند، اما برخی از آنها وضعیت مالی بسیار خوبی دارند.

در ایل بهمئی با اینكه ساختمان سیاسی ایل با نظام خویشاوندی و محدوده جغرافیایی آن ارتباط داشت، اما در راس دستگاه رهبری، یك رئیس بود كه ایل را اداره می‌كرد. در راس «مال»(واحد اقتصادی عشایر بهمئی)، ریش‌سفیدی بود كه به سبب داشتن گوسفند و بز بیشتر از اعضای دیگر مال، این منصب را به او واگذار كرده بودند. هر دهه، بزرگ یا سرپرستی داشت كه در سلسله مراتب نسبی نزدیك‌ترین فرد به نیای دهه به شمار می‌رفت. او منزلت اجتماعی بالایی داشت و مرجع دعاوی و گشاینده مشكلات دهه‌ی بود، اما در سلسله مراتب حكومتی و سیاسی ایل نقش مهمی ایفا نمی‌كرد. طایفه، یعنی دهه بزرگ‌تر ایل، كدخدایی داشت كه مقامش ارثی بود و دهه‌های متعدد طایفه را سرپرستی می‌كرد و در برابر خان یا رئیس كل ایل مسئول بود.

خان ایل سرپرستی طایفه‌ها را میان عموزادگان خود تقسیم كرده بود و خود علاوه بر ریاست كل ایل، ریاست دهه بزرگ، یعنی تیره را هم برعهده داشت. نزدیك‌ترین افراد خویشاوند كه چند دهه و یا چند طایفه را تشكیل می‌دادند، در یك منطقه جغرافیایی و تحت ریاست یك خان زندگی می‌كردند.

اتحادیه ایلی یا بزرگ ایل، مانند اتحاد ایلی بختیاری و قشقایی، از اتحاد شماری ایل و طایفه بزرگ تشكیل می‌شد كه از لحاظ جمعیت، وسعت زمین و دستگاه رهبری، در حد یك دولت كوچك در ایران عمل می‌كرده است. نظام رهبری بزرگ ایل، به صورت سلسله مراتب بود كه یك رهبر قدرتمند در سر هرم قرار داشت. ایلخان و ایل بیگی در رأس سازمان سیاسی یا اتحادیه ایلی، و خوانین ، كلانتران، كدخدایان و ریش‌سفیدان به ترتیب در رأس واحدهای سیاسی كوچك‌تر اتحادیه ایلی قرار داشتند. در سلسله مراتب رهبری، قدرت رهبران از رده پایین به بالا به ترتیب افزوده می‌شد.

منصب ایلخانی و ایل بیگی، در خانواده‌ی صاحبان این مقامها موروثی بود. بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در نظام سیاسی ، ایلخان بود و ایل بیگی در مقام معاون او وظایفش را انجام می‌داد و هر دو صاحب قدرت مطلق بودند. منشاء قدرت این دو، اقوام و بستگان نزدیك به آنها، طایفه وابسته به دستگاه رهبری (نوكران و مزدوران)، و حمایتهای شاه و حكومت بود.

در هرم قدرت سازمان سیاسی اتحاد ایلی، خوانین و كلانتران سرپرستی طایفه‌ها را بر عهده داشتند و منصب آنها ارثی بود. خانها و كلانتران رابط میان سران ایل یا طایفه، با ایلخان و ایل بیگی بودند. كدخدایان سرپرست تیره‌ها، در رده‌ی سوم قدرت قرار داشتند و منصب آنها نیز موروثی بود. در دستگاه رهبری اتحاد ایلی، تنها ریش‌سفیدان كه سرپرستی اولادها را داشتند برگزیده‌ی اعضای اولاد خود بودند. كدخدایان در پیشبرد امور ایل می‌كوشیدند تا پیوسته حمایت ریش سفیدان را به دست آورند.

امروزه نظام سیاسی سنتی اتحادیه‌های ایلی نیز به دلایل گوناگون، از جمله مداخله‌ی مستقیم دولتها و گسترش تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران، از هم گسسته است. چنین شكلی از سازمان سیاسی ایلی دیگر كمتر در اتحادیه‌های ایلی ایران وجود دارد. با دگرگونی ساختار سیاسی نظام ایل، عنصر خان و كارگزارانش تا رده سرمال و ریش‌سفید، و در برخی از ایلات مانند بختیاری تا كدخدا، از سلسله مراتب سنتی قدرت در ساختار سیاسی ایل حذف شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا